مکیدن آب را: رشف الماء رشفاً. و منه المثل: الرشف انقع، یعنی مکیدن آب اندک اندک تسکین دهنده تر است مر تشنگی را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مکیدن آب. (از آنندراج) (ناظم الاطباء). مکیدن. (غیاث اللغات از منتخب اللغات) (تاج المصادر بیهقی) (مصادر اللغۀ زوزنی) ، تمام آب نوشیدن و خالی گذاشتن آوند را. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). نوشیدن آب از ظرف بطوری که چیزی در ته نماند. (از اقرب الموارد) ، بوسه دادن. (مصادر اللغۀ زوزنی) رشف. مصدر بمعنی رشف. (از المنجد) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به رشف شود