رشد. به راه شدن و راه راست یافتن. (ناظم الاطباء). به راه شدن. (منتهی الارب). هدایت شدن. (از اقرب الموارد). راه راست یافتن. (ترجمان جرجانی چ دبیرسیاقی ص 52) (مصادر اللغه زوزنی). راه راست گرفتن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار). به راه راست بودن. (آنندراج). به سامان بودن و به راه راست آمدن. (غیاث اللغات، از منتخب اللغات و صراح اللغه). رشد. رشد. راه برداری. اهتداء. براهی. برهی. نقیض ضلالت. نقیض ضلال. (یادداشت مؤلف) : ماهیی پژمرده در آب اوفتاد کاروان گم شده زد بر رشاد. مولوی. - اصحاب الرشاد، مردمان دیندار و متدین. (ناظم الاطباء). و رجوع به ترکیب اهل رشاد شود. - اهل رشاد، اصحاب الرشاد. مردمان دیندار. (یادداشت مؤلف) : الصلا گفتیم ای اهل رشاد کاین زمان رضوان در جنت گشاد. مولوی