رزق و روزی و روزینه. (ناظم الاطباء). روزی. رزق. (فرهنگ فارسی معین) (از برهان) (از فرهنگ اوبهی). نعمت و روزی را گویند. (از فرهنگ جهانگیری) (غیاث اللغات) (از شعوری ج 2 ورق 27). نعمت. (لغت فرس اسدی) : چون تو کریمان که تماشاگرند رستی تنها نه به تنها خورند. نظامی (از آنندراج). و رجوع به رستی خوار و رستی خور و رستی خوردن و مترادفات کلمه شود، طعام و نان و خوراک. (ناظم الاطباء). خوردنی. (انجمن آرا) (آنندراج) (فرهنگ اوبهی). نان. (از فرهنگ خطی) (غیاث اللغات) (از شعوری ج 2 ورق 27). مائده. (ازفرهنگ جهانگیری) ، ماحضر. (ناظم الاطباء) (انجمن آرا) (برهان) (آنندراج) (فرهنگ اوبهی) (از فرهنگ جهانگیری). طعام ماحضر. (از شعوری ج 2 ورق 27). خوراک اندک. (ناظم الاطباء). خوردنی اندک. (برهان) (فرهنگ جهانگیری) ، حلوا. (ناظم الاطباء) (برهان) (فرهنگ اوبهی) (فرهنگ جهانگیری) (غیاث اللغات). نان حلوا. (انجمن آرا) (آنندراج). حلوایی که سیاه رنگ بوده و به قراقوروت شباهت داشته که نام دیگرش رسته است. (فرهنگ نظام). رجوع به رسته شود، حصه و بهره. (ناظم الاطباء). حظ. (فرهنگ فارسی معین)