جدول جو
جدول جو

معنی رستی - جستجوی لغت در جدول جو

رستی
دلیری، گستاخی، استحکام، مقاومت
استواری، محکمی، استحکام، محکم کاری، استقامت، ثبات، اطمینان
پایداری، استحکام، صلابت، قوام، تأثّل، ثقابت، رصانت، اتقان، اشتداد، جزالت، ثبوت
رزق، روزی، برای مثال چون تو کریمان که تماشا کنند / رستی تن ها نه به تنها کنند (نظامی۱ - ۱۲)
آنچه از خاک رس تهیه می شود، زمینی که خاک آن از نوع رس باشد
تصویری از رستی
تصویر رستی
فرهنگ فارسی عمید
رستی(رُ تی ی)
منسوب است به رسته که نسبت اجدادی است. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
رستی(رُ تی ی)
احمد بن محمد بن رسته صوفی اصفهانی رستی، معروف به جمال و مکنی به ابوحامد. وی از محمد بن ابراهیم بن عامر بن ابراهیم مدینی اصفهانی روایت کرد و ابوبکر ابن مردویه از او روایت دارد. (از لباب الانساب)
عبدالله بن محمد بن عمر زهری رستی. از عم خود رستۀ اصفهانی روایت دارد. (از لباب الانساب)
لغت نامه دهخدا
رستی(رُ)
چیرگی. (انجمن آرا) (آنندراج) (از فرهنگ جهانگیری) (از شعوری ج 2 ورق 27) (فرهنگ رشیدی). غلبه. استیلاء. (فرهنگ فارسی معین). غلبه و فتح و ظفر و استیلا. (ناظم الاطباء). غالب شدن و مستولی گردیدن. (از برهان) ، منسوب به رست (با تمام معانی) به معنی دلیری. (از فرهنگ نظام). دلیری و شجاعت. (فرهنگ فارسی معین) (انجمن آرا) (آنندراج). خیرگی و دلیری و شجاعت. (ناظم الاطباء) (برهان). دلیری. (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی). گستاخی. دلیری. جسارت. (یادداشت مؤلف). دلیری، و به کسی که دلیرباشد رست گویند. (از شعوری ج 2 ورق 27) :
گردون که دایم آرد هر سختیی برویم
آورد از طرفها در کار بنده سستی
از روی لاف گفتم آرم به خاک پشتش
هرچند این حکایت خود بود محض رستی.
کمال الدین اسماعیل.
، توانایی. (ناظم الاطباء) ، محکمی. استحکام. (از فرهنگ نظام). پایداری. (ناظم الاطباء). محکمی. (انجمن آرا) (آنندراج) (از شعوری ج 2 ورق 27) (فرهنگ رشیدی). صلابت. مقابل سستی. (یادداشت مؤلف) :
مشک را از باد رستی می دهی
خیر را تعلیم کستی می دهی.
عطار.
و رجوع به رست شود
راحت و فراغت و آسودگی و آسایش. (ناظم الاطباء). راحت و فراغت. (از انجمن آرا) (از برهان) (از آنندراج) (از فرهنگ جهانگیری) (از شعوری ج 2 ورق 27) (غیاث اللغات از جهانگیری و برهان) :
ابی زحمت نیابی تندرستی
ابی محنت نیابی هیچ رستی.
زراتشت بهرام.
پس از این رستی به تازه اهل ایران مطیع این (شاه بهرام) شدند. (بحیره)، فرصت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
رستی(رُ)
رزق و روزی و روزینه. (ناظم الاطباء). روزی. رزق. (فرهنگ فارسی معین) (از برهان) (از فرهنگ اوبهی). نعمت و روزی را گویند. (از فرهنگ جهانگیری) (غیاث اللغات) (از شعوری ج 2 ورق 27). نعمت. (لغت فرس اسدی) :
چون تو کریمان که تماشاگرند
رستی تنها نه به تنها خورند.
نظامی (از آنندراج).
و رجوع به رستی خوار و رستی خور و رستی خوردن و مترادفات کلمه شود، طعام و نان و خوراک. (ناظم الاطباء). خوردنی. (انجمن آرا) (آنندراج) (فرهنگ اوبهی). نان. (از فرهنگ خطی) (غیاث اللغات) (از شعوری ج 2 ورق 27). مائده. (ازفرهنگ جهانگیری) ، ماحضر. (ناظم الاطباء) (انجمن آرا) (برهان) (آنندراج) (فرهنگ اوبهی) (از فرهنگ جهانگیری). طعام ماحضر. (از شعوری ج 2 ورق 27). خوراک اندک. (ناظم الاطباء). خوردنی اندک. (برهان) (فرهنگ جهانگیری) ، حلوا. (ناظم الاطباء) (برهان) (فرهنگ اوبهی) (فرهنگ جهانگیری) (غیاث اللغات). نان حلوا. (انجمن آرا) (آنندراج). حلوایی که سیاه رنگ بوده و به قراقوروت شباهت داشته که نام دیگرش رسته است. (فرهنگ نظام). رجوع به رسته شود، حصه و بهره. (ناظم الاطباء). حظ. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
رستی(رَ)
خلاص ونجات. (ناظم الاطباء). خلاص و نجات یافتن. (برهان)
لغت نامه دهخدا
رستی
آسودگی و دلیری
تصویری از رستی
تصویر رستی
فرهنگ لغت هوشیار
رستی((رُ))
چیرگی، دلیری، آسایش، راحتی، روزی، رزق
تصویری از رستی
تصویر رستی
فرهنگ فارسی معین
رستی((رُ))
آن چه از خاک و گل رست تعبیه کنند، زمین هایی که جنس آن ها از رست باشد، سنگ هایی که ماده اصلی آن ها رست باشد
تصویری از رستی
تصویر رستی
فرهنگ فارسی معین
رستی
رسی، آسایش، فراغت، بهره، حظ، نصیب، رزق، روزی، استیلا، چیرگی، غلبه، دلاوری، دلیری، شجاعت، استحکام، استواری
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از درستی
تصویر درستی
(دخترانه)
نام دختر انوشیروان پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از درستی
تصویر درستی
درست بودن، درستکاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درستی
تصویر درستی
صدق، صحت، حقیقت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درستی
تصویر درستی
((دُ رُ))
درستکاری، تندرستی، سلامت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از درستی
تصویر درستی
صحت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از درستی
تصویر درستی
Accurateness, Correctness, Integrity, Righteousness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از درستی
تصویر درستی
exactitude, intégrité, (FR) justice
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از درستی
تصویر درستی
ketepatan, kebenaran, integritas, (ID) kebenaran
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از درستی
تصویر درستی
ความแม่นยำ , ความถูกต้อง , ความซื่อสัตย์ , ความชอบธรรม
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از درستی
تصویر درستی
usahihi, uadilifu, (SW) uadilifu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از درستی
تصویر درستی
kesinlik, doğruluk, dürüstlük, (TR) doğruluk
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از درستی
تصویر درستی
정확성 , 진실성 , 정의
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از درستی
تصویر درستی
正確さ , 正確 , 誠実さ , 正義
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از درستی
تصویر درستی
דיוק , דיוק , יֹשֶׁר , צדק
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از درستی
تصویر درستی
सटीकता , शुद्धता , सत्यनिष्ठा , धर्म
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از درستی
تصویر درستی
Genauigkeit, Richtigkeit, Integrität, (DE) Rechtschaffenheit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از درستی
تصویر درستی
nauwkeurigheid, juistheid, integriteit, (NL) rechtschapenheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از درستی
تصویر درستی
exactitud, corrección, integridad, (ES) rectitud
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از درستی
تصویر درستی
esattezza, correttezza, integrità, (IT) rettitudine
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از درستی
تصویر درستی
exatidão, correção, integridade, (PT) retidão
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از درستی
تصویر درستی
准确性 , 正确性 , 完整性 , 正义
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از درستی
تصویر درستی
dokładność, poprawność, integralność, (PL) sprawiedliwość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از درستی
تصویر درستی
точність , правильність , цілісність , праведність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از درستی
تصویر درستی
точность , правильность , честность , праведность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از درستی
تصویر درستی
সঠিকতা , সঠিকতা , সততা , ধর্মনিষ্ঠা
دیکشنری فارسی به بنگالی