جدول جو
جدول جو

معنی رس

رس
(تَ کَبْ بُ)
بند کردن و بازداشتن کسی را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) ، اصلاح کردن میان قوم. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). صلاح کردن در میان مردم. (برهان). اصلاح کردن میان مردم باشد. (فرهنگ جهانگیری). صلاح کردن. (از لغت محلی شوشتر). میان دوتن صلح افکندن. (دهار) (تاج المصادر بیهقی) (از مصادر اللغۀ زوزنی) ، افساد کردن میان قومی. (از اضداد). (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (ازمنتهی الارب) (آنندراج). فساد کردن در میان قوم باشدو اینجا به طریق اضداد است. (از برهان) (از فرهنگ جانگیری). فساد کردن. (لغت محلی شوشتر). تباه کردن میان دو تن. (دهار) (تاج المصادر بیهقی) ، چاه کندن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (تاج المصادربیهقی) (آنندراج) (مصادر اللغۀ زوزنی) (از اقرب الموارد) ، در زیر خاک پنهان کردن چیزی. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، در گور کردن مرده را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). دفن کردن مرده را. (یادداشت مؤلف) ، دانستن امور قوم و خبر آنها را. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، به تمام معانی رزّ. (از اقرب الموارد). رجوع به رزّ شود، دم فروبردن ملخ بر زمین تا خایه نهد، دیدن کسی را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) ، گذشتن اندیشه به دل. گویند: فلان یرس الحدیث فی نفسه، ای تحدث به نفسه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). وا خویشتن اندیشه کردن. (از دهار) (تاج المصادر بیهقی) (مصادر اللغۀ زوزنی). گذشتن اندیشه به دل. (آنندراج) ، به هم رسیدن حرارت. (از برهان)
لغت نامه دهخدا