جدول جو
جدول جو

معنی رزق

رزق
(تَ لُ)
دادن خدا بندگان را و عطا کردن آنها را روزی. (ناظم الاطباء) ، روزی دادن. (مصادر اللغۀ زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). رسانیدن خدای بسوی کسی روزی را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، شکر کردن کسی را. لغت ازدی است. (آنندراج) (از اقرب الموارد). شکر کردن کسی را. لغت ازدی است. گویند ازآن است فرمودۀ خدا: و تجعلون رزقکم انکم تکذبون. (قرآن 82/56). (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) ، دادن، و از آن است درباره خدیجه رضی اﷲ عنها: رزقت حبها، یعنی ان حبها فضیله حصلت لی. (منتهی الارب). دادن. (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، نفع بخشیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) ، زوبین زدن. (مصادر اللغۀ زوزنی) ، پالان پس انداختن شتر. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا