معنی رتم - لغت نامه دهخدا
معنی رتم
- رتم
(تَ قَفْ فُ) - شکستن و ریزه و باریک گردانیدن چیزی را، یا خاص است به شکستن بینی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). شکستن. (دهار) (از تاج المصادربیهقی). شکستن یا خرد کردن. (از اقرب الموارد) ، پرورش یافتن در قومی، بیهوش گردیدن از خوردن رتم، چریدن نبات رتم را، مارتم بکلمه، نگفت حرفی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا