جمع واژۀ ربع، به معنی اهل خانه. (از متن اللغه) (از منتهی الارب) ، جمع واژۀ ربع، بمعنی شتربچه ای که در بهار بدنیا بیاید. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) ، جمع واژۀ ربعه. (منتهی الارب) (از متن اللغه). رجوع به ربعه شود، جمع واژۀ رباع. (منتهی الارب). و رجوع به رباع شود، جمع واژۀ ربع، بمعنی منزل و موطن. (از متن اللغه) (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به ربع شود: و جهان از سایۀ سیاست و عدل او روشن و بقاع و رباع اقالیم عالم گلشن. (تاریخ جهانگشای جوینی). و بقاع و رباع از هبوب نسیم صبا خوش و خرم گشت. (تاریخ جهانگشای جوینی). ماوراءالنهر مشتمل بر بلاد و بقاع و نواحی و رباع است. (تاریخ جهانگشای جوینی). و سبزه ازهار از صحرا و مرغزار بجوشید و ربیع رباع آراست. (تاریخ جهانگشای جوینی) ، جمع واژۀ ربیع. (ناظم الاطباء) (متن اللغه). رجوع به ربیع شود، جمع واژۀ ربعه، بمعنی شتربچۀ ماده ای که در بهار زائیده شود. (از اقرب الموارد). و رجوع به ربعه شود، جمع واژۀ رباعی. (از ناظم الاطباء). رجوع به رباعی شود، جمع واژۀ ربع. (از ناظم الاطباء). رجوع به ربع شود