جمع واژۀ رباط. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (متن اللغه). ورجوع به رباط در معنی سلسلۀ اعصاب شود، (اصطلاح منطق) در نزد اهل منطق حروف معانی نحوی ها باشد، و بعضی رباطات را ادوات گویند. (یادداشت مرحوم دهخدا). روابط، رشته ها و زههایی که قدما معتقد بودند ستارگان بوسیلۀ آنها به آفتاب آویخته اند. رجوع به التفهیم ص 139 شود، احکامیان هند رطوبت و یبوست هوا را به منازل قمر نسبت دهند و آن منازل را به شش رباط قسمت کنند. رباط اول: جهد، شرطین، شوله، طرفه، قلب و مقدم. رباط دوم: سعد و اخبیه، بطین، زیره، مؤخر، نعایم، اکلیل و نژه. رباطسوم: بلده، ثریا، ذراع، شوله و صرفه. رباط چهارم: دبران، سعود، ذابح، عوا، غفر و هقعه. رباط پنجم: بلع، هنعه. رباط ششم: رشاسماک. (یادداشت مرحوم دهخدا)