جدول جو
جدول جو

معنی رایق

رایق
(یِ)
رائق. اسم فاعل از ریشه ’روق’. آب جاری و صاف. (اقرب الموارد) (آنندراج) ، هر چیز صاف و لطیف. (آنندراج) (از اقرب الموارد). خالص و بی آمیغ. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). ج، روق، روقه. (از اقرب الموارد) ، مرد تهیدست، آنچه ناشتا خورده شود از آب و طعام و جز آن، آنچه بر ناشتا باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : اتیته رائقاً لم اطعم شیئاً، ای علی الریق، آمدم نزد او رائق که چیزی نخورده بودم، یعنی ناشتا. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب).
- خبز رایق، نان بی نان خورش. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب).
، خوبروی. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). ج، روق. (منتهی الارب). خوب هر چیز و خوش آینده. (فرهنگ نظام). شگفت انگیز. (ناظم الاطباء) : گزین کنند آنچه لایق اوفتد و در چشم رایق آید. (تاریخ جهانگشای جوینی). در مدت دو ماه سراسر بازارها بتعریشات پاکیزه و تسقیفات رایق سر بپوشند. (ترجمه تاریخ یمینی)
لغت نامه دهخدا