معنی راض راض (ضِن) خشنود. (از تاج العروس). رجل راض، مرد خشنود. ج، رضاه. (منتهی الارب). مرد خشنود. ج، رضاه. (آنندراج). ج، رضاه و رضی ّ و ارضیاء. (از تاج العروس). راضی، ضد خشم گیرنده. ج، رضاهو راضون. (از اقرب الموارد). و رجوع به راضی شود لغت نامه دهخدا