ذلاقت. تیز شدن سنان یا کارد و مانند آن. تیززبانی. تیز شدن زفان و سنان. (تاج المصادر بیهقی). ذلق لسان و ذلق لسان تیز و فصیح گردیدن زبان. تیززبان شدن. (زوزنی) ، بی آرامی. بی آرام شدن. (تاج المصادر بیهقی) ، روشن شدن، چنانکه چراغ، ذلق ضب ّ، برآمدن سوسمار از ریگ درشت بسوی نرمتر، ذلق کسی از عطش، نزدیک مرگ شدن او از تشنگی. بر مرگ بودن از تشنگی، پیخال افکندن مرغ. فضله انداختن طیر، سست کردن باد گرم کسی را، سست وناتوان گردانیدن روزه کسی را، ذلق الأمعاء، سستی و ضعف ماسکه.