جدول جو
جدول جو

معنی ذرب

ذرب
(اِ رِ)
بذائت لسان. زبان درازی. بدزبانی. ج، اذراب، تیز شدن شمشیر و زبان و امثال آن، تباه شدن ریش و فراخ گردیدن آن یا روان گردیدن زرداب از وی. تباه شدن جراحت. (تاج المصادر بیهقی) ، ذرب جرح، دوا نپذیرفتن خستگی، اسهال پیچ. (تاج المصادر بیهقی) ، تباه شدن معده. و فی الحدیث، فی البان الابل و ابوالها شفاء للذرب. و هو داءٌ یعرض المعده فلا ینهضم الطعام و یفسد فیها و لا یمسک، اصلاح گرفتن معده (از اضداد است) ، آزاری که به نشود، زنگ. صداء، اسهال. شکم روش، سخن بد. بیهوده گفتن. ذروبت. ذرابت
تیز کردن چیزی را
لغت نامه دهخدا