مرکّب از: دیباج معرب دیبا، دیپاگ + ی نسبت، دیباباف را گویند یعنی هرچه از دیبا بافته شده باشد، (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج)، منسوب به دیباج که صنعت ابریشم بافی و خرید و فروش آن را میرساند، (از انساب سمعانی)، دیباگری، دیبا فروش، (دهار) : نقشبندیست کنون ابر بهار ای عجبی که به دیباجی او روی زمین دیباج است، مسعودسعد، الاّ از آن لعاب که منسوج کلک تست دیباجی قضا نکند پود و تار ملک، انوری، تخم پیله است آن به دیباجی سپار زعفران است آن به حلوایی فرست، خاقانی