غار. (صحاح الفرس) (فرهنگ جهانگیری) (لغت فرس اسدی). غار و شکاف کوه. (از برهان) (از آنندراج) : یکایک پراکنده بر دشت و غار زبان چون درخت و دهان چون دهار. اسدی. کهی پردهار و شکسته دره دهارش پر از کان زر یکسره. اسدی. و آوردند در کنار کوه که شهر ایشان بر آن کوه بنیاد نهاده بود تا او را از سر آن دهار بیندازند. (ترجمه دیاتسارون ص 194). شست سیمین چو سوی تیر آرند اژدها از دهار بگذارند. سنایی. (از جهانگیری). دهاز. رجوع به دهاز شود، دره. (صحاح الفرس) (از برهان) ، فضل و دانش. (از برهان)