جدول جو
جدول جو

معنی دورافتاده

دورافتاده
(دَ مَ)
دورمانده از کسی یا جایی: غریب، دورافتاده از مسکن. (دهار).
- دورافتاده از وطن، جلای وطن کرده. (یادداشت مؤلف).
، کنایه از کسی است که حقیقت را خوب نمی تواند درک کند. (از آنندراج) :
مه برآمد بررخش گفتم که لوحش ساده است
آفتاب این لاف زد گفتم که دور افتاده است.
تأثیر (از آنندراج).
کرده ام روی چو خورشید ترا نسبت به ماه
مه کجا رویت کجا بسیار دور افتاده ام.
ابراهیم چاهی (از آنندراج).
، کسی که فهم سخن کماینبغی نتواند کرد و گویا از ادراک افتاده است. (از آنندراج) ، از اصل بریده و به فرع کشانیده شده
لغت نامه دهخدا