جدول جو
جدول جو

معنی دمنه

دمنه
(دَ نَ)
نام شغالی رفیق کلیله که سعایت شتر پیش شیر نموده او را به قتل رسانید و در کتاب کلیله و دمنه که در امور سیاست مدن نوشته شده حکایت آن مفصل ذکر شده است. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از غیاث) (از لغت محلی شوشتر) :
گاو مسکین ز کید دمنه چه دید
وز بد زاغ بوم را چه رسید.
رودکی.
جز از رسم شاهان نراند همی
همه دفتر دمنه خواندهمی.
فردوسی.
میان اتباع او (شیر) دوشگال بودند یکی را کلیله نام و دیگری را دمنه. (کلیله و دمنه).
خاقانی را ذم کنی ای دمنۀ عصر
کو شتربه است و شیر نر احمد نصر.
خاقانی
لغت نامه دهخدا