- دمنه
- نشان باشش نشان خانه، کینه دیرینه آثار خانه و حیات مردمی در زمینی، جایی که خاکروبه ریزند مزبله خاکروبه دان جمع دمن
معنی دمنه - جستجوی لغت در جدول جو
- دمنه ((دِ نِ))
- آثار به جا مانده از خانه و آبادی، در فارسی به معنی دشت و صحرا
- دمنه
- روباه،
برای مثال گاه فریب دمنۀ افسونگرند لیک / روز هنر غضنفر لشکرشکن نی اند ، کنایه از آدم مکار و حیله گر. در اصل نام شغالی حیله گر در کتاب «کلیله و دمنه» است(خاقانی - ۱۷۴)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خنجر
منطقه، حاشیه
به نعمت خداوند، سوگند به نعمت او
ازنامها، نترس، پارسی است برابر با پشته ای هیزم پشته هیزم پشتواره هیزم توده خرمن هیزم شکافته
قوس قزح، کمان حلاجی
گیاهی است از تیره مرکبان جزو دسته آفتابیها که منشا آنرا ترکستان دانسته اند. برگهای قاعده ساقه بهم فشرده و دارای برگهای ریز و پوشیده از کزکهای مایل به سفید است ولی برگهای قسمت فوقانی آن کوچک و بدون کرکند. درمنه خودرو و بیابانی است و ارتفاعش تا نیم متر میرسد. آب و عصاره آن در طب مستعمل است. علف ورک جاروب خنجک شیخ خراسانی قیصوم انثی نبات السنتونین یا درمنه ترکی. در میان ما بین بین میان: در میان حکایت گفت... توضیح: باین معنی لازم الاضافه است. یا یکی در میان بفاصله یکی
فوت کننده، دم زننده، آنکه نفس کشد، ماری باشد دمنده بی زهر، فریاد کننده
محل کار گذاشتن دم در کنار کوره، کوره زرگران و آهنگران و مسگران، گلخن حمام
دانه اشک سرشک اشک سرشک
ابریشم سفید
مونث دمر: بی سود زن
فرانسوی پازینه آنچه که از مد افتاده و باب روز نیست از مد افتاده توضیح: پرهیز کردن از استعمال این کلمه بیگانه اولی است
دم کوچک کوتاه، دنباله هر چیز
راه
کارد بزرگ و مشمل، خنجری است که نوعی عیاران بر میان بندند
یونانی تازی گشته هفت برگ کوهی مشت روی کوهی (مارزیون کوهی) از گیاهان
خاکستری تیره از رنگ ها
دیروز، روز گذشته وام که ادای آن را مدت معینی باشد
سنگ نگاشته ها، بت، تندیس، پیوکک اروسک، پیکره یونانی تازی گشته مرغابی سیاه
چاک و شکاف، مدخل هر چیز
از ریشه پارسی تک زمان زمان اندک
حاشیه، کنار، پای کوه، دامن کوه
هسته، تخم گیاه، بذر
نواله بزرگ
یک دانه ارزن، تیرگی ، دود بوی آنچه برای خوشبوی کردن خانه دود کنند، آوازه خوان سرخ
چنته چوپان از گیاهان، شیرینک از گیاهان کیس الراعی، شیرینک
ازمدافتاده، برافتاده
دیروز، دیروزی، دینه روز، برای مثال بچۀ بط اگر چه دینه بود / آب دریاش تا به سینه بود (سنائی۱ - ۱۵۴)
تودۀ هیزم، پشتۀ هیزم، پشتواره