معنی دلدله
- دلدله (تَ)
- رفتن. (از منتهی الارب). ذهاب. (از اقرب الموارد) ، اضطراب کردن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، جنبانیدن سر و اعضا را در رفتار. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). جنبانیدن. (المصادر زوزنی). جنبانیدن چیزی آویخته. (تاج المصادر بیهقی) (دهار). دلدال. رجوع به دلدال شود
