دلجوئی. تسلی. (ناظم الاطباء). تعزیت. دلداری. استمالت: به دلجویی دختر مهربان شدند آن پرستندگان همزبان. فردوسی. ، مهربانی. نوازش: سایۀ طوبی و دلجویی حور و لب حوض به هوای سر کوی تو برفت از یادم. حافظ. به دست جذبه دلجویی رضای پدر ز هند سوی وطن می کشد گریبانم. صائب. ، آزادگی. راستی. طنازی: شمشاد خرامان کن وآهنگ گلستان کن تا سرو بیاموزد از قد تو دلجویی. حافظ. ، مرغوبیت. پسندیدگی، آسایش و استرضای خاطر و خوش دلی و خاطرجمعی. (ناظم الاطباء)