جدول جو
جدول جو

معنی دلجویی - جستجوی لغت در جدول جو

دلجویی
مهربانی، نوازش، تسلی
تصویری از دلجویی
تصویر دلجویی
فرهنگ فارسی عمید
دلجویی
(دِ)
دلجوئی. تسلی. (ناظم الاطباء). تعزیت. دلداری. استمالت:
به دلجویی دختر مهربان
شدند آن پرستندگان همزبان.
فردوسی.
، مهربانی. نوازش:
سایۀ طوبی و دلجویی حور و لب حوض
به هوای سر کوی تو برفت از یادم.
حافظ.
به دست جذبه دلجویی رضای پدر
ز هند سوی وطن می کشد گریبانم.
صائب.
، آزادگی. راستی. طنازی:
شمشاد خرامان کن وآهنگ گلستان کن
تا سرو بیاموزد از قد تو دلجویی.
حافظ.
، مرغوبیت. پسندیدگی، آسایش و استرضای خاطر و خوش دلی و خاطرجمعی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
دلجویی
تسلی، مهربانی نوازش، مرغوبیت پسندیدگی
تصویری از دلجویی
تصویر دلجویی
فرهنگ لغت هوشیار
دلجویی
تسلی، عطوفت، ملاطفت، مهربانی، ناز، نواخت، نوازش
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دلجویی
استرضاءً
تصویری از دلجویی
تصویر دلجویی
دیکشنری فارسی به عربی
دلجویی
Appeasement, Placation
تصویری از دلجویی
تصویر دلجویی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
دلجویی
apaisement
تصویری از دلجویی
تصویر دلجویی
دیکشنری فارسی به فرانسوی
دلجویی
פיוס , פִּיוּס
تصویری از دلجویی
تصویر دلجویی
دیکشنری فارسی به عبری
دلجویی
apaziguamento
تصویری از دلجویی
تصویر دلجویی
دیکشنری فارسی به پرتغالی
دلجویی
perdamaian, penenangan
تصویری از دلجویی
تصویر دلجویی
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
دلجویی
умиротворение , умиротворение
تصویری از دلجویی
تصویر دلجویی
دیکشنری فارسی به روسی
دلجویی
Besänftigung, Beschwichtigung
تصویری از دلجویی
تصویر دلجویی
دیکشنری فارسی به آلمانی
دلجویی
умиротворення , заспокоєння
تصویری از دلجویی
تصویر دلجویی
دیکشنری فارسی به اوکراینی
دلجویی
uspokojenie, załagodzenie
تصویری از دلجویی
تصویر دلجویی
دیکشنری فارسی به لهستانی
دلجویی
缓和 , 安抚
تصویری از دلجویی
تصویر دلجویی
دیکشنری فارسی به چینی
دلجویی
शांति , सांत्वना
تصویری از دلجویی
تصویر دلجویی
دیکشنری فارسی به هندی
دلجویی
宥和 , 鎮静化
تصویری از دلجویی
تصویر دلجویی
دیکشنری فارسی به ژاپنی
دلجویی
pacificazione, placazione
تصویری از دلجویی
تصویر دلجویی
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
دلجویی
verzoening, kalmering
تصویری از دلجویی
تصویر دلجویی
دیکشنری فارسی به هلندی
دلجویی
শান্তি প্রস্তাব , শান্তনা
تصویری از دلجویی
تصویر دلجویی
دیکشنری فارسی به بنگالی
دلجویی
دلجوئی , دلجوئی
تصویری از دلجویی
تصویر دلجویی
دیکشنری فارسی به اردو
دلجویی
การประนีประนอม , การปลอบโยน
تصویری از دلجویی
تصویر دلجویی
دیکشنری فارسی به تایلندی
دلجویی
upatanisho, utulivu
تصویری از دلجویی
تصویر دلجویی
دیکشنری فارسی به سواحیلی
دلجویی
yatıştırma
تصویری از دلجویی
تصویر دلجویی
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
دلجویی
apaciguamiento
تصویری از دلجویی
تصویر دلجویی
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
دلجویی
달램
تصویری از دلجویی
تصویر دلجویی
دیکشنری فارسی به کره ای

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(کَ دَ)
تسلی دادن. خوش دل کردن. تعزیت گفتن. مواسات کردن. استمالت کردن. رجوع به دلجویی شود
لغت نامه دهخدا
(دِلْ لو)
منسوب به دلویه، که نام اجدادی است. (از الانساب سمعانی) (اللباب فی تهذیب الانساب)
لغت نامه دهخدا
(زَ گِ رِ تَ/ تِ)
دلجو. دلجوینده. جویندۀ دل. استمالت کننده. تسلی دهنده و آرامش دهنده:
زباغ عافیت بویی ندارم
که دل گم گشت و دلجویی ندارم.
خاقانی.
نظر بردار خاقانی ز دونان
جگر می خور که دلجویی نمانده است.
خاقانی.
، مرغوب. پسندیده. شایسته. موافق. (از ناظم الاطباء). که دل او را بجوید. مطلوب:
چون رفت میانجی سخن گوی
در جستن آن نگار دلجوی.
نظامی.
بوییست عظیم نغز و دلجوی
بادا دل من فدای این بوی.
نظامی.
که عشق من ای خواجه بر خوی اوست
نه بر قد و بالای دلجوی اوست.
سعدی.
ز سرو قد دلجویت مکن محروم چشمم را
بدین سرچشمه اش بنشان که خوش آبی روان دارد.
حافظ.
دلم بجو که قدت همچو سرو دلجویست
سخن بگو که کلامت لطیف و موزون است.
حافظ.
نداشت حاجت مشاطه روی دلجویش
جواب صاف به آئینه می دهد رویش.
نورالعین واقف (از آنندراج).
، کنایه از عاشق:
چه خواهد دلبر از دلجوی بیدل
چه خواهد عاشق از معشوق دلبر.
فرخی.
، کنایه از معشوق و محبوب:
نبید خواه ز بادام چشم دلجویی
ازآنکه آمد وقت شکوفۀ بادام.
مسعودسعد.
دو چشم داشت نژند آن ستمگر دلجوی
دو زلف داشت دوتاه آن سمن بر دلخواه.
معزی.
بردار پیاله و سبوی ای دلجوی
فارغ بنشین تو بر لب سبزه و جوی.
خیام (از سندبادنامه ص 284).
از همه عالم کران خواهم گزید
عشق دلجویی به جان خواهم گزید.
خاقانی.
به دلجویان ندارد طالع ایام
چه دارد پس چو دلجویی ندارد.
خاقانی.
می تا خط جام آر برنگ لب دلجوی
کز سبزه خط سبزه برآورد لب جوی.
خاقانی.
از آن می خورد و زآن گل بوی برداشت
پی دل جستن دلجوی برداشت.
نظامی.
رجوع به دلجو شود
لغت نامه دهخدا
(دِ)
دلجویی. عمل دلجو. رجوع به دلجویی در ردیف خود شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از دلجوئی
تصویر دلجوئی
جوینده و تسلی دهنده دل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دل جویی
تصویر دل جویی
تسلی، مهربانی، نوازش، مرغوبیت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دلسوزی
تصویر دلسوزی
رحم، ترحم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دلاوری
تصویر دلاوری
شجاعت
فرهنگ واژه فارسی سره
دلجویی، سخت کوشی
دیکشنری اردو به فارسی