جدول جو
جدول جو

معنی دسم

دسم
(تَ)
سربند بستن شیشه را. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، بند کردن در را. (از منتهی الارب). بستن در را. (از اقرب الموارد) ، داخل کردن در جراحت چیزی را که بند کند آنرا. (از منتهی الارب). فتیله قرار دادن در داخل جراحت. (از اقرب الموارد). گوش و جراحت و جز آن بیاکندن از بهر بستن. (تاج المصادر بیهقی). بند کردن گوش و جراحت و داخل کردن در آن چیزی که بند کند آنرا. (آنندراج) ، ناپدید شدن اثر، اندک تر کردن باران زمین را، قطران مالیدن شتر را. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، آرمیدن بازن. (منتهی الارب) (از ذیل اقرب الموارد از لسان)
چرب شدن طعام. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). چرب شدن. (تاج المصادر بیهقی). دسومه. و رجوع به دسومه شود، ریمناک و چرکین گردیدن. (از منتهی الارب). کثیف و پلید و چرک شدن دست یا جامه. (از اقرب الموارد) ، تیره گون گردیدن. (از منتهی الارب). خاکی رنگ بودن که به سیاهی زند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا