جدول جو
جدول جو

معنی دستواره

دستواره
(دَسْتْ رَ / رِ)
دستوار. عصا و چوبدستی شبانان. باهو:
وقت قیام هست عصا دستگیر من
بیچاره آنکه او کند از دستواره پای.
کمال اسماعیل.
، دستوار. دست بند. دست برنجن، دست مانند. (لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی) (برهان) ، مقدار دستی. دستوار. هرچیز که به مقدار دستی باشد. (برهان) ، رنج دست. (یادداشت مرحوم دهخدا با علامت تردید) :
دست دهقان چو چرم گشته ز کار
دهخدا دست نرم برده که آر
چه خوری نان دستوارۀ او
نظری کن به دستیارۀ او.
اوحدی.
در آنندراج و انجمن آرا این شعرشاهد معنی دست مانند و به مقدار دستی است و در مصراع آخر نیز ’دست واره’ آمده است و در یادداشت دیگر لغت نامه ’دست پاره’ و محتمل است که معنی مندرج در آن دو فرهنگ مربوط به لغت مصراع اخیر باشد. (یادداشت لغت نامه)
لغت نامه دهخدا