کوفتن خرمن گندم را. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). دراس. و رجوع به دراس شود، کهنه کردن جامه را. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، کهنه گردیدن جامه. (از منتهی الارب) (از تاج المصادر بیهقی) (از دهار) (از اقرب الموارد). لازم و متعدی است، سبق گفتن. (از منتهی الارب). تعلیم. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، درس کتاب کردن. (از منتهی الارب). خواندن کتاب و اقدام به حفظ کردن آن. (از اقرب الموارد). علم خواندن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (از ترجمان القرآن جرجانی). تعلم. (یادداشت مرحوم دهخدا). دراسه. و رجوع به دراسه شود، حائض گردیدن زن. (منتهی الارب). حائض شدن. (تاج المصادر بیهقی) (ازدهار) (از ذیل اقرب الموارد از لسان). دروس. و رجوع به دروس شود، آرمیدن با جاریه. (از منتهی الارب) (از ذیل اقرب الموارد از اساس) ، سخت گرگین و قطران مالیده شدن شتر. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، رام کردن ناقه را. (از اقرب الموارد) ، بعیر لم یدرس (به صیغۀ مجهول) ، شتری که سوار آن نشده باشند. (از منتهی الارب از اصمعی). و در لسان العرب لم یدرّس از باب تفعیل ذکر شده است. (از ذیل اقرب الموارد) ، ناپدید کردن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار)