درجه. مرتبت. درجه. رتبت. ج، درجات: هرکه رای ضعیف... دارد از درجتی عالی به رتبتی خامل می گراید. (کلیله و دمنه). هر روز... درجت وی (گاو) در احسان و انعام منیف تر می شد. (کلیله و دمنه). آن درجت شریف و رتبت عالی و منیف را سزاوار و موشح نتوانست گشت. (کلیله و دمنه). اگر چنانکه از باژگونگی روزگار کاهلی به درجتی رسد... بدان التفات ننماید. (کلیله و دمنه). من ازمحل و درجت خویش بیفتادم. (کلیله و دمنه). سلطان ازجهت رفع درجت و اعلای مرتبت پسر هرات به او داد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 396). رجوع به درجه و درجه شود