جدول جو
جدول جو

معنی درج

درج
(تَ)
براه خود رفتن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). برفتن پیر و کودک. (المصادر زوزنی) ، ترقی نمودن در مرتبه، لازم گرفتن میانۀ راه را از دین و کلام، برخوردن گوشت ’دراج’ دوام کردن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، درنوردیدن و تا کردن و پیچیدن جامه یا نامه را. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). نوردیدن کاغذ و طومار و شکن نامه. (غیاث) (آنندراج) ، قرار دادن ساختمان را بصورت مرتبه هایی بالای یکدیگر، تا کردن و داخل کردن چیزی را در چیزی. (از اقرب الموارد). پیچیدن چیزی را در چیزی. (غیاث) (آنندراج). دربردن چیزی به چیزی. (مقدمۀ لغت میرسیدشریف جرجانی ص 1) ، سخت وزیدن باد بر سنگریزه ها. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا