معنی دخل
- دخل (دُخْ خَ)
- درشت اندام مجتمعخلقت، گوشت بی آمیز، علف که از بیخ درخت رسته باشد، پرهایی که داخل بود در ظهران و بطنان از پرها. (منتهی الارب). پر میانگی از بال مرغ، بنجشک کوهی. (مهذب الاسماء) ، مرغیست کوچک تیزرنگ. ج، دخاخیل، نیت مرد و نهانی او. دخل. دخل. (منتهی الارب)
