سریش. (مهذب الاسماء). دبق. رجوع به دبق شود. سریشم که بدان مرغان را شکار کند. (منتهی الارب). گیاهی است که در ساقه و شاخه های برخی از درختان مانند امرود ایجاد شود. آنرا از درخت بلوط و سیب و امرود و درختی دیگر گیرند. (مفاتیح). داروش. طبق. طبق. حبی است برنگ و اندام زرشک و آنرا مویزج عسلی گویند بسبب آنکه چون بشکنند لعابی سفید و لزج مانند عسل از درون آن برآید گرم و خشک در دوم و جمیع ورمها را نافع بود و گویند کلمه عربی است. (از برهان قاطع). شجرهالدبق. عین السرطان. حمدالله مستوفی گوید: ثمرۀ آن مانند نخود است و عصارۀ آن دبق است. (نزهه القلوب). مویزک عسلی. مویزج عسلی. (بحر الجواهر). شلم. صمغ درخت. (زمخشری). و هوشی ٔ یلتزق کالغراء یصاد به الطیر. (زمخشری). کشمش کولی به یونانی ایکسس و به لاطینی ویسکوم نامند. اقسوس. حکیم مؤمن در تحفه آرد: بفارسی مویزک عسلی و کشمش کاولیان نامند و آن دانه ای است از نخود کوچکتر و سبز مایل به سیاهی و در جوف او رطوبت چسبنده و دانه های بقدر خشخاش و گیاه او از درخت امرود و غیر آن متکون میشود و چندین شاخ از یک مکان میروید. برگش شبیه به برگ مورد لطیف و سبز نیمرنگ. در آخر دوم گرم و در اول خشک و با رطوبت فضلیه و جاذب از عمق بدن... - انتهی. صاحب اختیارات بدیعی گوید: اقسوس خوانند و آن دانه ای است مشابه زرشک و دانۀ مورد و عطاران شیراز آنرا مویز عسلی خوانند و چون بشکنند عسلی لزج بغایت چسبنده در اندرون بود بهترین وی تازۀ املس بود که لون اندرون وی کراثی بود ولون بیرون وی سیاهی که به سرخی زند و طبیعت وی گرم و خشک در سوم و گویند در دوم... -انتهی: درون نرم کرده به دیبای روم برآلوده بیرون او دبق و موم. فردوسی. سر تنگ تابوت کردند خشک به دبق و به قیر و به موم و به مشک. فردوسی. سرش را به دبق و به مشک و گلاب بشویید و تن را بکافور ناب. فردوسی. سر زخم جایش بکردند خشک به دبق و به قیر و به کافور و مشک. فردوسی. سرش را بکافور کردند خشک تنش را به دبق و گلاب وبه مشک. فردوسی. و نیز رجوع به تذکرۀ ضریر انطاکی ص 154و به الفاظ الادویه و کشمش کولی شود، سپستان. سگ پستان. سبستان. اطباءالکلبه. مخیطاء. مخیط. مخاطه.