جدول جو
جدول جو

معنی دبغ

دبغ
(تَ)
پیراستن پوست را. (منتهی الارب). پاک کردن پوست. پیراستن جلد. دباغه. (منتهی الارب). پوست پیراستن. (دهار) (تاج المصادر بیهقی). دباغ. (منتهی الارب) ، رنگ سبز دادن جامه را. و فی الحدیث: دباغها طهورها. (منتهی الارب)
تقویت کردن. نیرومند ساختن: الکرفس یدبغ المعده. الحصرم یدبغ المعده و یقوی البدن. فان کان یرید دبغ المعده التی ضعفت من الرطوبه. و هو دابغ للمعده لمرارته و عفوصته. (دزی ج 1 ص 423)
لغت نامه دهخدا