جدول جو
جدول جو

معنی دباب

دباب
(دَ)
لواطت و اغلام. (غیاث) :
چندانکه ببالین تو گریان و غریوان
شبها به دباب آمدم ای خفتۀ بیدار.
سوزنی.
شراب پر خورد و مست خسبد و خیزد
گهی دباب کسی را و گه کسی او را.
سوزنی.
بهوشیاری شرم آیدش بخسبد مست
دباب خیز مر او را چو ناتوان بیند
گزر به دبّۀ او درنهد چنانکه بود
سزای گایان کردن چو رایگان بیند.
سوزنی.
شد خر پیر و میکشد خس کس
سیم بستانده تا دهد به دباب.
سوزنی.
بباد فتق براهیم و غلمۀ عثمان
به دبّۀ علی موش گیر وقت دباب.
خاقانی
لغت نامه دهخدا