جدول جو
جدول جو

معنی دب

دب
(بُ)
نگاه داشتن. (برهان) (لغت محلی شوشتر نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف). نگاهداشت بود. (جهانگیری). نگهداشت. (آنندراج) ، جهانیدن اسب را گویند بلغت هندی. (برهان) (لغت محلی شوشتر نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف)
نقش کردن جامه:
هست صوفی آنکه شد صفوت طلب
نه لباس صوف و خیاطی و دب.
مولوی.
، پنهان کردن. (غیاث). پنهان کردن چیزی. (آنندراج)
نقش و نگار که بر جامه کنند. (غیاث). نگاری که بر جامه ها کنند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا