جدول جو
جدول جو

معنی داره

داره
(رَ)
ریگزار. (منتهی الارب) ، سرای، قبیله، زمین وسیع میان کوهها، هر چیز که محیط چیزی باشد، خرمن ماه. هالۀ ماه. ج، دارات و دور، دارات العرب جاهایی است در بلاد عرب. (اقرب الموارد). بر بیشتر از صد جای اطلاق میشود. (ناظم الاطباء). که از آن جمله اند: داره اجد. داره ابرق. دارهالارآم. دارهالاسواط. دارهالاقط. دارهالاکلیل. دارهالاکوار. دارهالانوار. دارهالبیضاء. دارهالتلی. دایرهالثلماء. دارهالجأب، دارهالجثوم. دارهالجعلب. دارهالجمد. دارهالجولاء. دارهالخرج. دارهالخلاءه. دارهالخنازیر. دارهالخنزر. دارهالخنزیرین. دارهالدور. دارهالذئب. دارهالذؤیب. دارهالرجلین. دارهالرمح. دارهالرمرم. دارهالردم. دارهالرها. دارهالسلم. دارهالصفائح. دارهالعلیا. دارهالعنقر. دارهالغبیر. دارهالغزیل. دارهالغبیر. دارهالقداح. دارهالقطقط. دارهالقلتین. دارهالقموس. دارهالکبشات. دارهالکور. دارهالمثامن. دارهالمراض. دارهالمردمه. دارهالمرورات. دارهالمکامن. دارهالملکه. دارهالنشاش. دارهالنصاب. دارهالیعضید. داره اهوی. داره باسل. داره بدوتین. داره تیل. داره جدی. داره جلجل. داره جودات. داره جوله. داره جهد. داره جیفون. داره حوق. داره خو. داره داثر. داره ذات عرش. داره دمون. داره رابغ. داره رفرف. داره ردهه. داره رهبی. داره سعر. داره شبیث. داره شجا. داره شجر. داره صاره. داره صعیط. داره صلصل. داره صندل. داره عبس. داره عسعس. داره عوارض. داره عوارم. داره عویج. داره فتک. داره فروع. داره قرح. داره قو. داره کامس. داره کبد. داره ماسل. داره متابع. دارهمحصن. داره معروف. داره مکمن. داره ملحوب. داره مواضیع. داره موضوع. داره واحد. داره وسط. داره وشجی. داره واسط. داره هضب. داره یمعون. که حدود و مشخصات برخی از آنها مجهول است. رجوع به ترکیبات داره شود
لغت نامه دهخدا