دادجوی، دادخواه، عدالت جوینده، ج، دادجویان: بفرمودتا هر که بد دادجوی سوی موبدان موبد آورد روی، فردوسی، جهانی بدرگاه بنهاد روی هر آن کس که بد در جهان دادجوی، فردوسی، مفرست پیام دادجویان الا بزبان راستگویان، نظامی، ، داددهنده، دادرس: چو رامین دادجوی و دادگر شد جهان از خفتگان آسوده تر شد، (ویس و رامین)