جدول جو
جدول جو

معنی دابر

دابر
(بِ)
نعت فاعلی از:دبور. پس رو. (مهذب الاسماء). سپس رو. (منتهی الارب). دابره. پشت برکرده، بازپسین. (ترجمان القرآن جرجانی). بقیۀ چیزی. (غیاث) ، آخر هر چیز. (منتهی الارب). دم. دنباله، یقال و قطع دابرالقوم الذین ظلموا، گذشته. ماضی. (اقرب الموارد) : از ساعات ماضی و اوقات سالف و شهور غابر و سنون دابر. (سندبادنامه ص 250) ، اصل. (غیاث). بیخ. (منتهی الارب) ، تیر که از نشانه بگذرد. ج، دوابر. (مهذب الاسماء). تیری که درگذرد از نشانه. (منتهی الارب). تیر بیرون جسته از هدف، خلاف فائز از تیرهای قمار و آن آخر تیرهاست گویند باقی نماند در ترکش جز دوابر. (از اقرب الموارد) ، بنا که بر زمین نرم باشد، طاقهای بنا. (منتهی الارب) ، پس سم اسب. (مهذب الاسماء). سپس سم. پس سنب
لغت نامه دهخدا