ستورنیک رونده. ستور نیک گام. (ناظم الاطباء) : مرکبان دارم خوشرو که به راهم بکشند دلبران دارم خوشرو که بدیشان نگرم. فرخی. ره بر و شخ شکن و شاددل و تیزعنان خوشرو و سخت سم و پاک تن و جنگ آغاز. منوچهری. بارداری چون فلک خوشرو مه و خور در شکم وز دوسو چون مشرقین او را دو زندان دیده اند. خاقانی. سمندر چو پروانه آتشروست ولیک این کهن لنگ و آن خوشروست. نظامی. این بادپای خوشرو تازی نژاد فضل تا چند گاه باشد بر آخور حمیر. کمال الدین اسماعیل. ، مطیع. غیرحرون. غیرسرکش: معلوم شود که اگرچه کرۀ پارسیم حرون است مرکب تازیم خوشرو است. (ترجمه تاریخ یمینی)