عمل خوردن. (یادداشت بخط مؤلف). - آبجوخوری، لیوانی برای خوردن آبجو. - آب خوری، لیوانی که برای خوردن آب بکار میرود. - ، نوعی دهانۀ اسب، که ساده تر از هویزه است و میلۀ مستقیمی است که در دهان اسب درآید و با بودن آن آب تواند خورد. - آبگوشت خوری، ظرفی برای خوردن آبگوشت. - آجیل خوری، ظرفی که در آن آجیل ریزند. - آش خوری، کاسه ای که برای ریختن آش است. - بستنی خوری، ظرفی که در آن بستنی خورند. - پالوده خوری، ظرفی برای خوردن پالوده. - پرخوری، زیاده خوردن. - تخم مرغ خوری، جای تخم مرغ. - ترشی خوری، ظرفی که در آن ترشی ریزند. - چای خوری، عمل خوردن چای. عمل نوشیدن چای. - ، وسایلی که برای خوردن چای بکار میرود. - چس خوری، کنایه از خست است. - خردل خوری، ظرف چای خوردن. - خورش خوری، بشقاب گود و بزرگ خاص ریختن خورش. - دالارخوری، جای دالار. ظرفی برای خوردن دالار. - دوغ خوری، لیوان یا کاسه برای خوردن دوغ. - سالادخوری، ظرفی که برای خوردن سالادبکار میرود. - سس خوری، ظرفی که در آن سس ریزند. - سوپ خوری، ظرفهای توگود که برای خوردن سوپ بکار میرود. - شراب خوری، ظرف خوردن شراب. - ، عمل نوشیدن شراب. - شربت خوری، لیوان خاص برای خوردن شربت. - شیرخوری، شیردان. ظرفی که در آن شیر می ریزند و خورند. - ، عمل نوشیدن شیر. - شام خوری، اطاقی که در آن شام خورند. - شیرینی خوری، عمل خوردن شیرینی. - ، کنایه از مراسم نامزدی. - ، ظرف خاص شیرینی. - عرق خوری، عمل نوشیدن عرق. - ، ظرفی که در آن عرق ریزند و بکار برند. - غصه خوری، خوردن غصه. - ، کنایه از غمگساری. - قاوت خوری، ظرفی که در آن قاوت ریزند. - قهوه خوری، فنجانهای کوچک برای خوردن قهوه. - لیکورخوری، ظرفی که در آن لیکور ریزند و خورند. - ماست خوری، کاسۀ خرد که در آن ماست ریزند و بکار برند. - مرباخوری، ظرفی که در آن مربا ریزند و بکار برند. - میوه خوری، ظرف میوه. - ماهی خوری، ظرفی که برای خوردن ماهی بکار برند و آن غالباً دیسی بیضوی شکل است. - ناهارخوری، اطاق که در آن غذا بخصوص ناهار خورند. - هرزه خوری، بیهوده خوری. بدون ملاحظه هر چیز که بدست رسد خوردن. - هله هوله خوری، بیهوده خوری. هرزه خوری. ، گل کامکار. (شرح دیوان منوچهری کازیمیرسکی ص 342)