جدول جو
جدول جو

معنی خودپرست

خودپرست
(چَ رِ)
متکبر. (برهان قاطع). دارای عجب. کسی که فریفتۀ شخص خود باشد. (ناظم الاطباء) :
تا خودپرست بودم کارم نداشت سامان
چون بی خودی است کارم سامان چرا ندارم ؟
خاقانی.
تو ستوری هم که نفست غالب است
حکم غالب را بود ای خودپرست.
مولوی.
جوانی تندخوی ترشروی تهی دست خودپرست. (گلستان سعدی).
چرا حق نمی بینی ای خودپرست ؟
سعدی (بوستان).
پی چون خودی خودپرستان روند
بکوی خطرناک مستان روند.
سعدی.
مرا توبه فرمایی ای خودپرست
ترا توبه زین گفتن اولی تر است.
سعدی
لغت نامه دهخدا