معنی خماندن خماندن (لَ / لِ زَ دَ) خمانیدن. رجوع به خمانیدن شود: بدان سان که بوده نمانده همی برو گردکان می خماند همی. فردوسی. بی از آنکه در ابروش گره بینی یا خم عمودی ز چهل من بخماند چو دوالی. فرخی لغت نامه دهخدا