درختی خاردار، رستنگاه عرفج و جای انبوهی آن، علف شیرین. یقال: الخله خبزالابل و الخمص فاکهتها، هر زمین که در آن گیاه تلخ و شورمزه نباشد. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد). ج، خلل، زن دوست. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). ج، خلال، خله در لغت محبت باشد و نزد ارباب سلوک اخص از محبت است و آن عبارت است از جای گرفتن دوستی محبوب در دل به نحوی که جز محبوب گنجایش احدی را نداشته باشد و این نوع دوستی سری است از اسرار الهی و مکنون غیب و علامت و نشانۀ آن همان است که جزیاد و ذکر محبوب کسی را در ساحت قدس آن بار نیست