جدول جو
جدول جو

معنی خلم

خلم
(خِ)
خشم. غضب. (از برهان قاطع) (ناظم الاطباء) :
کفر جهل است و قضای کفر علم
هر دو یک کی باشد آخر خلم و حلم.
مولوی.
ایمنان را من بترسانم بخلم
خائفان را ترس بردارم ز حلم.
مولوی.
خلم بهتر از چنین حلم ای خدا
که کند از نور ایمانم جدا.
مولوی.
تا کی آرم رحم خلم آلود را
ره نمایم علم حلم اندود را.
مولوی.
، آب بینی. خلم. (ناظم الاطباء). رجوع به خلم شود، گل تیره چسبنده. (ناظم الاطباء) (برهان) :
چراغ علم و دانش پیش خود دار
وگرنه در چه افتی سرنگون وار
فغان زین صوفی در خلم مانده
ولی در خلم خود بی علم مانده.
عطار (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا