جدول جو
جدول جو

معنی خفی

خفی
(خَ فی ی)
نهان. پوشیده. پنهان. عدم آشکارا. ضد جلی. ج، خفایا. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب).
- ذکر خفی، مقابل ذکر جلی. ذکری که گوینده به آهستگی و بدون بلند کردن صدای خود آنرا می خواند.
- کلام خفی، گفتار نرم. گفتار آهسته. گفتار پنهانی. سخن نهانی. یواش. (یادداشت بخط مؤلف).
، راز، ریز. (یادداشت بخط مؤلف). مقابل جلی.
- خط خفی، خط ریز. (یادداشت بخط مؤلف).
- قلم خفی، قلم ریز، مقابل قلم جلی. (یادداشت بخط مؤلف).
، خفی در نزد صوفیان، لطیفۀ الهی است که بالقوه در روح بودیعت گذارده شده است و آن حصول بالفعل پیدا نمیکند مگر بعد از غلبه واردات الهی و چون چنین شد آن واسطه بین حضرت حق و روح در قبول محلی صفات الهی و افاضۀ فیض حق بروح می شود. (از تعریفات جرجانی) ، خفی در نزد عالمان علم اصول، عبارتست از: لفظی که مقصود از آن پوشیده باشد، البته نه از جهت خود صیغه بلکه از جهت عروض عارضی بر آن. این قید اخیر الفاظ مشکله و محتمله و متشابهه را از تعریف می کند، مثلاً در آیۀ سرقت حکم این آیت در حق طرار و نباش پوشیده است چه معنی سارق در لغت گیرندۀ مال غیر باشد بطریق و کلمه سارق در حق آن دو صنف از مردم مشتبه شده است، زیرا که آنها به اسم مخصوص خوانده شده اند و اختلاف اسم هم دلیل بر اختلاف مسمی باشد، چنانکه اصل اینست. (از تعریفات جرجانی)
لغت نامه دهخدا