آنکه می خزد. (از ناظم الاطباء) ، کشان کشان رونده. جانوری که کشان رود. (یادداشت بخط مؤلف) : شیر غرنده که او را دید از هیبت او پیش او گردد چون مار خزنده بشکم. فرخی (دیوان ص 237). ، هر یک از جانوران متعلق به دستۀ ’خزندگان’ چون مار، سوسمار، لاک پشت، تمساح. هریک از جانوران متعلق به دستۀ حشرات الارض، خستر. (از ناظم الاطباء). جحر، سوراخ دده و خزنده. (منتهی الارب)