جدول جو
جدول جو

معنی خزنده - جستجوی لغت در جدول جو

خزنده
کسی که روی زمین می خزد، در علم زیست شناسی خزندگان
تصویری از خزنده
تصویر خزنده
فرهنگ فارسی عمید
خزنده
(خَ زَ دَ / دِ)
آنکه می خزد. (از ناظم الاطباء) ، کشان کشان رونده. جانوری که کشان رود. (یادداشت بخط مؤلف) :
شیر غرنده که او را دید از هیبت او
پیش او گردد چون مار خزنده بشکم.
فرخی (دیوان ص 237).
، هر یک از جانوران متعلق به دستۀ ’خزندگان’ چون مار، سوسمار، لاک پشت، تمساح. هریک از جانوران متعلق به دستۀ حشرات الارض، خستر. (از ناظم الاطباء). جحر، سوراخ دده و خزنده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
خزنده
جانوری که کشان کشان راه میرود، آنکه می خزد
تصویری از خزنده
تصویر خزنده
فرهنگ لغت هوشیار
خزنده
((خَ زَ دَ یا دِ))
جانوری که روی زمین بخزد
تصویری از خزنده
تصویر خزنده
فرهنگ فارسی معین
خزنده
مريبٌ
تصویری از خزنده
تصویر خزنده
دیکشنری فارسی به عربی
خزنده
Creeping, Crawling
تصویری از خزنده
تصویر خزنده
دیکشنری فارسی به انگلیسی
خزنده
rampant
تصویری از خزنده
تصویر خزنده
دیکشنری فارسی به فرانسوی
خزنده
ползущий
تصویری از خزنده
تصویر خزنده
دیکشنری فارسی به روسی
خزنده
kriechend
تصویری از خزنده
تصویر خزنده
دیکشنری فارسی به آلمانی
خزنده
повзучий
تصویری از خزنده
تصویر خزنده
دیکشنری فارسی به اوکراینی
خزنده
pełzający
تصویری از خزنده
تصویر خزنده
دیکشنری فارسی به لهستانی
خزنده
爬行的
تصویری از خزنده
تصویر خزنده
دیکشنری فارسی به چینی
خزنده
rastejante
تصویری از خزنده
تصویر خزنده
دیکشنری فارسی به پرتغالی
خزنده
strisciante
تصویری از خزنده
تصویر خزنده
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
خزنده
رینگتے ہوئے , رینگنے والا
تصویری از خزنده
تصویر خزنده
دیکشنری فارسی به اردو
خزنده
kruipend
تصویری از خزنده
تصویر خزنده
دیکشنری فارسی به هلندی
خزنده
হামাগুড়ি দেওয়া , হামাগুড়ি দেওয়া
تصویری از خزنده
تصویر خزنده
دیکشنری فارسی به بنگالی
خزنده
anuwai, kutambaa
تصویری از خزنده
تصویر خزنده
دیکشنری فارسی به سواحیلی
خزنده
sürünen
تصویری از خزنده
تصویر خزنده
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
خزنده
기어가는
تصویری از خزنده
تصویر خزنده
دیکشنری فارسی به کره ای
خزنده
這い回る , 這う
تصویری از خزنده
تصویر خزنده
دیکشنری فارسی به ژاپنی
خزنده
reptante
تصویری از خزنده
تصویر خزنده
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
خزنده
रेंगता हुआ
تصویری از خزنده
تصویر خزنده
دیکشنری فارسی به هندی
خزنده
merangkak
تصویری از خزنده
تصویر خزنده
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
خزنده
คลาน , คลาน
تصویری از خزنده
تصویر خزنده
دیکشنری فارسی به تایلندی
خزنده
זוחל , זוחל
تصویری از خزنده
تصویر خزنده
دیکشنری فارسی به عبری

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خیزنده
تصویر خیزنده
جهنده جست زننده، آنکه از زمین بلند شود و بپا ایستد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خونده
تصویر خونده
خانم، بی بی، بانو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلنده
تصویر خلنده
در اندرون شونده، مجروح کننده، سوراخ کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خزیده
تصویر خزیده
بروی سینه و شکم روی زمین کشیده، آنکه در کنجی و رخنه ای پنهان شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرنده
تصویر خرنده
آنکه چیز ها را خرد خریدار مشتری، جمع خرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
جانوری که روی زمین بخزد، جمع خزندگان. جانورانی جزو شاخه ذی فقاران که بسبب کوتاهی دست و یا پا فقدان آنها شکمشان روی زمین کشیده شود و غالبا در خشکی زیست کنند. بعضی از آنها تخم خود را در کیسه ای زیر شکم خود حفظ نمایند. خزندگان عموما بوسیله شش تنفس میکنند. رسته های آنها عبارتست از تمساحان سوسماران ماران لاک پشتها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رزنده
تصویر رزنده
آنکه پارچه لباس نخ و غیره را رنگ کند صباغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بزنده
تصویر بزنده
اسم بزیدن، جهنده
فرهنگ لغت هوشیار
آشپز خوراک پز دیگ پز خوالیگر طباخ، آنچه بر زخم و جراحت نهند برای پختن ماده زخم مرهم
فرهنگ لغت هوشیار