چارپایی گوشت خوار و بسیار پشم آلود از طایفۀ ماشیهالخفیه. (از ناظم الاطباء). بهندی آزاریچهه گویند. (ازغیاث اللغات). در حاشیۀ برهان چ معین آمده است: پهلوی xirs (ars ’یونکر 120’) ، اوستا shaخ ar، پارسی باستان arsha (در arshama) (رجوع شود به ارشام) ، اشکاشمی xurs، شغنی yursh، یودغا yersh ’گریرسن 85’، استی ars ’کتاب است 107’، گیلکی xars (در کتاب 1 ص 287: xers) فریزندی xaers، یرنی و نطنزی xers ’کتاب 1 ص 287’، سمنانی xars، سنگسری و سرخه یی و لاسگردی و شهمیرزادی ’ Yxersتاب 2 ص 184’، سغدی - ’ shshبنونیست 210’. نوعی از پستانداران گوشت خوار، شامل جانوران سنگین بدن با پوست ضخیم که روی کف پا حرکت کنند. خرس از نظر جانورشناسان: این کلمه نام افراد دسته ای از حیوانات چهارپادار ’ارسیدو’ می باشد که از طایفۀ گوشتخوارانند. این دسته از حیوانات گوشتخوار وابسته بطبقۀ ارکتوئید است و از این طبقه ’سگ’ها و ’راکون’ها و ’گورکن’ها و ’سکانک’ها و ’راسو’ها می باشند. خانوادۀ خرسها شامل هفت صنف معین اند و در همه نقاط عالم جز استرالیا یافت میشوند. نوع بسیار کوچک این حیوان کمی بزرگتر از سگ است در حالی که نوع بزرگ آن که کادیاک قهوه ای رنگ می باشد نه پا طول دارد. خرسهای قطبی یعنی خرسهای خاکستری و قهوه ای رنگ بزرگترین گوشخوارانی می باشند که در زمین زیست می کنند، و برخلاف عقیدۀ عمومی این حیوان فقط در موارد غیرعادی برای نوع آدمی خطرناک میشود. خرسها همواره با بدن تنومند و نسبهً بی قواره و پاهای کوچک و دم کوتاه مشخص می گردند و پنجه های آنان برخلاف پنجه های گربه از نوع منقبض شونده نیست. غذای خرسها نوع خاصی نیست و این حیوان از همه نوع غذا تغذیه می کند. انواع مختلف خرسها از ریشه درختان و میوه هایی چون دانه های انگور و جانورانی چون کرمها و مورچه ها و ماهیها و گاهی نیز از حیوانات بسیار کوچک خود را سیر می کنند، با این همه می توان در انواع خرسها خرسهای قهوه ای رنگ و خرسهای قطبی را گوشتخوار تشخیص داد و خرسهای مالاریایی را از نوعی دانست که صرفاً از عسل تغذیه می کنند. در سرزمینهای معتدله خرسها بوقت پائیز بیشتر از سایر ایام سال گوشت می خورند تا در ایام زمستان بوقت خواب زمستان واجد ذخیرۀ کافی از چربی برای خود باشند. در امریکای شمالی نوعی خرس بنام اوارکتوس امریکائوس وجود داشته و پیش از آنکه این ناحیه پر از جمعیت شود در جنگلها می زیسته است، این حیوان با اندازه ای متوسط و رنگ سیاه مشخص میشد و امروز در پارکهای بزرگ مرکز تربیت و نگاهداری حیوانات ما اغلب به این حیوان برمی خوریم که بعضی از آنها در شاهراه ایستاده و از مسافران شیرینی می گیرند. نوزادان خرس که معمولاً دو یا سه تا می باشند وقتی در زمستان بدنیا می آیند مادر آنها در خواب زمستانی است. آنها بوقت تولد برهنه از پشم و کورند و در حدود 8 اینچ درازا دارند. نوع قهوه ای رنگ این جانور که در شمال اروپا و آسیا و آلاسکا وجود دارد خیلی زود تربیت می پذیرد و گاهگاه بجهت تربیت دیده شده که این حیوان بر اثر دستور مربی با شنیدن نوایی می رقصد. خرسهای سفید قطبی بنظر می رسدکه جالب توجه ترین صنف خانوادۀ خرس اند چه این خرسها بحد بسیار زیباتر از سایر خرسها می باشند مضافاً آنکه چون چالاکی فراوانی در آب بازی دارند در آنجاست که آنها می توانند سگ ماهی ها را تعقیب کنند و بشکار گرازماهی و سایر انواع ماهی پردازند. ابوقتاده. دب ّ. هجرس. قبّاح. ابوجهینه. ابوالحلاج. ابوحمید، ابوسلمه. ابواللماس. دیسم. (یادداشت بخط مؤلف) : فرودآمد ز پشتش چون تو ملعون شده کالفته چون خرسی خشینه. لبیبی. با ملک چکار است فلان را و فلان را خرس از در گلشن نه و خوک از در گلزار. منوچهری. یکیست روی ببینم چنانکه خرسی را بگاه ناشنه برداشتن لویشه کنی. ؟ (از حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). من غند شدم ز بیم غنده چون خرس بکون فتاده در دام. ابوطاهر. زآن یکی خرس که بدخشی طبع دیگری پیل که شد فسق پرست. خاقانی. بریش تیس و به بینی ّ پیل و غبغب گاو بخرس رقص کن و بوزنینۀ لعّاب. خاقانی. مهر ابله مهر خرس آمد یقین کین او مهر است و مهر اوست کین. مولوی (مثنوی). خرس نیزار خورد بناچارش زود در کح کح اوفتد کارش. اوحدی. ارض مدبه، زمین خرسناک. (منتهی الارب). - امثال: آیا خرس تخم می گذارد یا بچه می کند؟ گفتند از این دم بریده هرچه بگویید برمی آید. (یادداشت بخط مؤلف). از خرس مویی، از مردی ممسک گرفتن چیزی هرچند ناچیز خوش باشد: (یادداشت بخط مؤلف) : یکی از دوستانم گفت بستان مگر نشینده ای از خرس مویی ؟ یغما. خانه خرس و بادیۀ مس. خرس در کوه بوعلی سیناست، نظیر: در بیابان کفش کهنه نعمت خداست. (یادداشت بخط مؤلف). هرجا خرس است جای ترس است. - مثل خرس تیرخورده، کنایه از حدت عصبانیت است. (یادداشت بخط مؤلف). - مثل خرس خونسار. - مثل خرس کوه قلات. ، نام دو شکل است بر فلک جانب شمال که بصورت خرس اند، یکی را دب اکبر و دیگری را دب اصغر گویند. (آنندراج). رجوع به دب اکبر و دب اصغر شود