چوبی باشد دراز که در طویله ها نصب کنند و زینها و یراق اسبها را بر بالای آن نهند. (ناظم الاطباء) (از برهان قاطع) : وآن سوار است که بر گردون ماه پیش او چون زین بر خرزین اسب. ابوالفرج رونی. در روم کند رکاب سالارش زین را ز صلیب رومیان خرزین. امیرمعزی. خیمه ها را میخ فرماید ز رمح رومیان زین ها را از صلیب کافران خرزین کند. امیرمعزی. از پی احیای دین چو ابر بهاری بر سر خرزین ندیده خنگ تو زین را. انوری. ، سه پایه ای که زین اسب را بر بالای آن گذارند. (ناظم الاطباء) (از برهان قاطع) ، تخت گاهی که بر گوشۀ صفه ها سازند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری) ، نوعی پالان. (از انجمن آرای ناصری) (از برهان قاطع) (ازناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری) ، رف. (ناظم الاطباء)