خربواز و شب پرۀ کلان و آن ببزرگی غلیواج میشود و پیوسته خود را سرنگون از درخت آویزد. و با بای فارسی (خرپیواز) هم گفته اند. (برهان قاطع). شب پره بود که بروز نتواند پرید و آنرا شب یازه گویند و به آذربایجان مشکین پر گویند: نکنی هیچ کار روز دراز کار تو شب بود چو خربیواز. خباز قاینی (یا فائقی). اگر کشم ز جفایت به نیمروز آهی که دود آتش دوزخ ورا سزد انباز چنان شود که ز بس تیرگی بروی هوا از آشیانه بپرّد کجاست خربیواز. عسجدی (از انجمن آرای ناصری)