خفّاش، جانور پستانداری با پوزۀ باریک، گوش های برجسته، دندان های بسیار تیز و قوۀ بینایی ضعیف که دست و پایش با پردۀ نازکی به هم متصل شده و به شکل بال درآمده است که با آن می تواند مثل پرندگان پرواز کند، بیواز، شب پره، شب یازه، شبکور، مرغ عیسی، شیرمرغ، وطواط
خفّاش، جانور پستانداری با پوزۀ باریک، گوش های برجسته، دندان های بسیار تیز و قوۀ بینایی ضعیف که دست و پایش با پردۀ نازکی به هم متصل شده و به شکل بال درآمده است که با آن می تواند مثل پرندگان پرواز کند، بیواز، شب پره، شب یازه، شبکور، مُرغ عیسی، شیرمرغ، وطواط
خربواز و شب پرۀ کلان و آن ببزرگی غلیواج میشود و پیوسته خود را سرنگون از درخت آویزد. و با بای فارسی (خرپیواز) هم گفته اند. (برهان قاطع). شب پره بود که بروز نتواند پرید و آنرا شب یازه گویند و به آذربایجان مشکین پر گویند: نکنی هیچ کار روز دراز کار تو شب بود چو خربیواز. خباز قاینی (یا فائقی). اگر کشم ز جفایت به نیمروز آهی که دود آتش دوزخ ورا سزد انباز چنان شود که ز بس تیرگی بروی هوا از آشیانه بپرّد کجاست خربیواز. عسجدی (از انجمن آرای ناصری)
خربواز و شب پرۀ کلان و آن ببزرگی غلیواج میشود و پیوسته خود را سرنگون از درخت آویزد. و با بای فارسی (خرپیواز) هم گفته اند. (برهان قاطع). شب پره بود که بروز نتواند پرید و آنرا شب یازه گویند و به آذربایجان مشکین پر گویند: نکنی هیچ کار روز دراز کار تو شب بود چو خربیواز. خباز قاینی (یا فائقی). اگر کشم ز جفایت به نیمروز آهی که دود آتش دوزخ ورا سزد انباز چنان شود که ز بس تیرگی بروی هوا از آشیانه بپرّد کجاست خربیواز. عسجدی (از انجمن آرای ناصری)
خفّاش، جانور پستانداری با پوزۀ باریک، گوش های برجسته، دندان های بسیار تیز و قوۀ بینایی ضعیف که دست و پایش با پردۀ نازکی به هم متصل شده و به شکل بال درآمده است که با آن می تواند مثل پرندگان پرواز کند، خربیواز، شب پره، شب یازه، شبکور، مرغ عیسی، شیرمرغ، وطواط
خفّاش، جانور پستانداری با پوزۀ باریک، گوش های برجسته، دندان های بسیار تیز و قوۀ بینایی ضعیف که دست و پایش با پردۀ نازکی به هم متصل شده و به شکل بال درآمده است که با آن می تواند مثل پرندگان پرواز کند، خربیواز، شب پره، شب یازه، شبکور، مُرغ عیسی، شیرمرغ، وطواط
مرغ شب پره. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). خربیواز. رجوع به خربیواز شود: بروز هیچ نبینم ترا بشغل و بساز بشب کنی همه کاری بسان خرپیواز. خباز فائقی یا قائنی
مرغ شب پره. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). خربیواز. رجوع به خربیواز شود: بروز هیچ نبینم ترا بشغل و بساز بشب کنی همه کاری بسان خرپیواز. خباز فائقی یا قائنی
چوبی که خر و گاو را بدان رانند. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). چوب سیخ داری که بدان خر و گاو را رانند. (یادداشت بخط مؤلف). گواز که بدان خر رانند. (یادداشت بخط مؤلف). در حاشیۀ برهان قاطع آمده است: این کلمه از ’خر’ بمعنی الاغ با گواز (گواژ، جواز معرب آن) ترکیب شده است: هست با خط تو خط چینیان چون خط بر آب هست با شمشیر تو اقدام شیران خرگواز. منوچهری. آنکه ستر بود و اسب زیر من اندر خر است وآنکه بدی تازنه در کف من خرگواز. لامعی. ، گواز بزرگ. (یادداشت بخط مؤلف). اگر ’خر’ بمعنی ’الاغ’ (حیوان معروف) باشد نه بمعنی ’بزرگ’ بظاهر معنی گواز بزرگ صحیح نیست
چوبی که خر و گاو را بدان رانند. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). چوب سیخ داری که بدان خر و گاو را رانند. (یادداشت بخط مؤلف). گواز که بدان خر رانند. (یادداشت بخط مؤلف). در حاشیۀ برهان قاطع آمده است: این کلمه از ’خر’ بمعنی الاغ با گواز (گواژ، جواز معرب آن) ترکیب شده است: هست با خط تو خط چینیان چون خط بر آب هست با شمشیر تو اقدام شیران خرگواز. منوچهری. آنکه سَتَر بود و اسب زیر من اندر خر است وآنکه بدی تازنه در کف من خرگواز. لامعی. ، گواز بزرگ. (یادداشت بخط مؤلف). اگر ’خر’ بمعنی ’الاغ’ (حیوان معروف) باشد نه بمعنی ’بزرگ’ بظاهر معنی گواز بزرگ صحیح نیست
بیوازه. (انجمن آرا). پیواز. (رشیدی). شب پره که آنرا مرغ عیسی گویند و بعربی خفاش. (از برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). شپره که بتازی خفاش گویند. (رشیدی). مرغ عیسی باشد و آن را خر بیواز نیز گویند. شب پره. (جهانگیری). جانوریست که بشب برون آید وشب پرک و شبانور و شب یازه و مرغ عیسی نیز گویند. (شرفنامۀ منیری). خفاش. (ناظم الاطباء). جعل گونه ایست ازمن چه، خر بیواز بود بمعنی قسم بزرگ این خفاش. (یادداشت مؤلف) : در جهان روح کی گنجد بدن کی شود بیواز هم فر همای. مولوی. ، اجابت. قبول و ایجاب، و در فرهنگ مولانا محمد کشمیری بمعنی پاسخ مرقوم است. (جهانگیری). اجابت. (صحاح الفرس). قبول و اجابت. (رشیدی). پاسخ و جواب. قبول و پسند، ساکن و آرام. (ناظم الاطباء)
بیوازه. (انجمن آرا). پیواز. (رشیدی). شب پره که آنرا مرغ عیسی گویند و بعربی خفاش. (از برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). شپره که بتازی خفاش گویند. (رشیدی). مرغ عیسی باشد و آن را خر بیواز نیز گویند. شب پره. (جهانگیری). جانوریست که بشب برون آید وشب پرک و شبانور و شب یازه و مرغ عیسی نیز گویند. (شرفنامۀ منیری). خفاش. (ناظم الاطباء). جعل گونه ایست ازمن چه، خر بیواز بود بمعنی قسم بزرگ این خفاش. (یادداشت مؤلف) : در جهان روح کی گنجد بدن کی شود بیواز هم فر همای. مولوی. ، اجابت. قبول و ایجاب، و در فرهنگ مولانا محمد کشمیری بمعنی پاسخ مرقوم است. (جهانگیری). اجابت. (صحاح الفرس). قبول و اجابت. (رشیدی). پاسخ و جواب. قبول و پسند، ساکن و آرام. (ناظم الاطباء)