زدن بر سوراخ گوش کسی، سوراخ کردن چیزی را، شکافتن چیزی را، ویران کردن خانه. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) ، (اصطلاح عروض) اجتماع خرم و کف ّ است چنانکه مفاعیلن مفعول شود بضم لام و بدون تنوین. کذا فی عنوان الشرف و عروض سیفی که گفته است: خرب انداختن میم و نون و مفاعلین است تا فاعیل بماند و مفعول بضم لام که کلمه مستعمل است بجایش آوردند و رکنی که در او خرب واقع شود، آنرا اخرب نامند و وجه تسمیه این است که خرب در لغت ویران کردن باشد و چون از اول و آخر چیزی بنماند، ویرانی تمام به او راه یابد. (از کشاف اصطلاحات الفنون) ، دزد گردیدن کسی. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) ، دزدیدن شتر. (منتهی الارب) (از تاج العروس). منه: خرب بابل فلان خرابه. خرباً و خروباً. (از منتهی الارب) شکافته گوش گردیدن. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) ، سوراخ مدور در گوش کردن. (ناظم الاطباء) (از لسان العرب)