فریفتن کسی را و خواستن آنکه بوی مکروهی رساند بدون آنکه او باخبر شود. (از منتهی الارب) (از تاج العروس). ظاهر کردن بر کسی خلاف آنچه ظاهرکننده در دل دارد و مقصود او بدین عمل مکروه رساندن بشخص باشد بدون آنکه آن شخص بفهمد. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از لسان العرب). فریب دادن. (غیاث اللغات). کسی را فریفتن. (ترجمان عادل). فریفتن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار). ختل، بسوراخ درشدن سوسمار. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) (از لسان العرب) (از تاج المصادر زوزنی) ، خشک شدن آب دهان. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس) (از قاموس) (تاج المصادر بیهقی) (از لسان العرب). یقال: خدع الریق، خشک شد آب دهان، بازایستادن مردم کریم از عطا. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از متن اللغه) ، دوتا کردن و پیچیدن جامه را. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) ، کم شدن باران. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس) (از قاموس) (از لسان العرب) ، مختلف گشتن کارها. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رنگ برنگ شدن کار. (از تاج العروس) (از قاموس) (از لسان العرب). یقال: ’خدعت الامور’، ای اختلفت الامور، کم شدن مال مرد. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از متن اللغه). یقال: خدع الرجل، قل ماله. (از اقرب الموارد) (از قاموس) ، بریدن گردن خود را یعنی رگ اخدع. (از المنجد) ، فروشدن چشم کسی به مغاک از جهت خواب. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). گود شدن چشم از جهت خواب. (از تاج العروس) (از متن اللغه). خواب در چشم آویختن. از (تاج المصادر بیهقی) ، ناپدید گردیدن قرص آفتاب. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از متن اللغه) ، کاسد شدن بازار. (از منتهی الارب) (از تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد) ، روان شدن بازار. (از المنجد). این کلمه از اضداد است، اخلاقی غیر خلق خود پیدا کردن، شناخته نشدن. یقال: خدع الرجل اوخدعت الطریق، ای لم یفطن لهما. (از اقرب الموارد)