خراشیدن روی را. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) ، پاره کردن پوست را کم باشد یا بسیار. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، خراشیدن پوست را بچوب و مانند آن. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از المصادر زوزنی) ، خدمت کردن. عیب گرفتن. بدگوئی کردن. نقصان و ضعف کسی را نشان دادن، خاریدن. خمش. (یادداشت بخط مؤلف) (از اقرب الموارد)